عشق بی صدا |
|(    )|
سلام دیگه از رو کم کنی هم در اومدم ...اول بیشتر چت میکردم...راستش سودی نداشت...بیشتر یا دروغگو بودند یا بیکار...تک و توکی پیدا میشد که مثل خودم بچه مثبت باشه...من هم بساط چت کردن رو کم کردم و نشستم پای وبلاگ و تا می تونستم کشیدم : )) ببخشیید اشتباه شد : تا می تونستم نوشتم. من قصد جسارت نداشتم که تو پست قبل نوشتم بی معرفت شدین ببخشید اشتباه از من بود مثل اینکه هنوز من رو یادتون نرفته.
ببخشید این روزها هر روز نمیتونم آپدیت کنم مجبورم بنویسم بعد همه رو با هم بفرستم.(تلافی قبلا رو در میارم)
بابا بی خیال...از وبلاگهای با کلاس برای ما کامنت میگذارند...
مر30 ...خجالت دادید ما رو ...شرمنده کردین...قدم رنجه فرمودین...بازم تشریف بیارید.
اول این رو بگم که دقیقا یادم نیست تو کامنت ها چی نوشته بودید (خونه = تایپ...کافی نت = پست) اما اونهایی که یادم بمونه حتما جواب میدم.
~~~~~~~~~~~~~~~~
اااااااا.....
من باید به چه زبونی بگم که آقا جان من عاشق نشدم ...بشمارید تو آرشیو ببینید من چند بار گفتم...
اگر هم میبینید که این اسم رو گذاشتم فقط به خاطر این بود که یه اسم تک باشه و نظر طرف مقابل که میخواد بیاد اینجا رو جلب کنه همین.
و دیگه اینکه مطمئن باشید من هر قدر هم عاشق باشم اینجا چیزی نمیگم چون با این که بد هم هست اما به خود خوری عادت دارم.هر چیزی که اینجا در مورد فردی نوشته میشه فقط به خاطر ارزشی هست که اون شخص برای من داره همین.
~~~~~~~~~~~~~~~~
وبلاگ "شکوفه یاس" رو دیدین؟ یه سر بزنید تا بفهمید " عشق به خدا" یعنی چی.تمام فضای وبلاگ و نوشته هاش همه چیزش خداییه.) پارتی بازی ...)
~~~~~~~~~~~~~~~~
و اما اصل مطلب...............
((((افتخارم این است که خود "بلاگر" هستم.))))
بعضی وقت ها خیلی از خودم خوشم میاد.جدی میگم .خنده نداره...
بعضی پسرها و دخترهای هم سن و سال خودم رو که میبینم خیلی به خودم می بالم.به اینکه خودم رو در شرایطی قرارا دادم که فقط با بزرگ تر از خودم و کسانی که شعور و درک بالایی دارند برخورد زیادی داشته باشم تا بتونم از حرف ها و تجربیاتشون کمال استفاده رو ببرم.
یکی از کارها ساختن همین وبلاگ بود.
البته ساختن این بلاگ تا حدودی رو کم کنی بود(بازم میگم:تا حدودی) میدونید چرا؟
چند روز قبل از اینکه بخوایم بریم بهشت گمشده وقتی که شخص دعوت کننده داشت برنامه ریزی می کرد گفت(البته من این رو به طور مستقیم نشنیدم و از جواب های خواهرم با برنامه ریز پشت تلفن اینها رو فهمیدم)
:"خوب به بچه های بلاگر بگیم که با هم بریم خارج از شهر(بهشت گمشده) و تو جمع وبلاگ نویسان خوش بگذرونیم و ....".
شما بودید بهتون بر نمی خورد؟آخه مشکل من اینجا بود که فقط به خاطر خواهرام که وبلاگ نویس هستن من رو هم می خواستن با خودشون ببرن.و ...
خلاصه من اینطوری شد که بساط رو تو یه وبلاگ پهن کردم و بعد از گشتن کلی اسم یهترین چیزی که به ذهنم رسید همین اسم بود که میبینید.
حالا می خوام ببینم که میخواد وبلاگ نویسان رو جمع کنه و من رو دعوت نکنه؟؟؟؟؟(خلاصه مواظب خودتون باشید)
هر کامنتی که میدیدم برام گذاشتن با دقت تمام می خوندم و عمل می کردم و اینجا جا داره که از شما تشکر کنم .مستقیم یا غیر مستقیم تو چت با تو کامنت خیلی چیزها به من یاد دادید.
و الان شما میلادی رو میبینید که در سن 15 سالگی دیدی که یه زندگی داره با یه فرد 21 ساله معقول(شاید هم بیشتر) یکی هست.
بازم ممنون.
-------------------------------------------------------------
Milad posts at | 1:37:00 PM| # | Talk 2 Me :
_______________________________________________________