عشق بی صدا |
|(    )|
از جون من چی می خواین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچ کس با من حرف نزنه که اصلا و ابدا حوصله شنیدن هیچ حرفی رو ندارم............
بس کنین...نمی خوام حتی یک کلمه بشنوم.
خسته شدم ، نمی خواااااااااااااااااااام.....
توهین نمی خوام....تهمت نمی خوام...حقارت نمی خوااااااااااااااااااام....
دروغ نمی خواااااااااااااام....
چرا بدون هیچ دلیلی دارین من رو اذیت می کنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بس کنین....نمی خواااام ، من این زندگی رو نمی خوااااااااااام....
ای خدااااااااااااااااااااااااااااااا...من به کی باید بگم؟؟؟؟؟؟؟
نمی خوااااااااام.....
آخه چرا من الآن نباید حداقل 2 یا 3 سال بزرگتر باشم؟
می دونم حالا همه میگن:میلاد 2 یا 3 سال دیگه هم میگی کاش الآن 2 یا 3 سال پیش بود...
اما من مشکلی ندارم....من نیاز الآنم رو می خوام برطرف کنم...اون موقع که شد یه فکری به حالش می کنم...
آخه چرااااااااااااااااااا؟
چرا من باید به خاطر شرایط سنی تحقیر بشم؟محدود بشم؟
خوبه که دیگه خیلی ها این روزها می دونن که عقل و فکر به سن و سال نیست....
چرا؟آخه یکی به من بگه چرا به خاطر بعضی از این پسرهای(.....)حالا من باید اینطوری در عذاب باشم؟؟؟
حالا چون بعضی ها هر غلطی که می خوان تو این سن انجام میدن، باید من رو با اونا مقایسه کنین؟؟
آخه من چطور باید بهتون بفهمونم که (به عنوان مثال)تو هیچ جای دنیا یه مهندس عرق خور نمی خوان؟؟؟؟
آهاااااااااااای....کسایی که من رو خوب میشناسید و میدونین که یکی از آرزوهای من مهندسی کامپیوتر هستش...
میلاد رو به همین زودی یادتون رفت؟؟؟؟یعنی هیچ وقت نخواستین یادتون بمونه که من همونی هستم که، کودکستان که می رفتم ، یکی از موضوع های نفاشی های همه شغل دلخواه آینده بود.شما فکر می کنین من چی کشیدم؟
آره، درسته ....من خودم رو روی یه صندلی کشیدم و یه (مثلا)کامپیوتر که جلوی من بود....
هنوز اون دفتر نقاشی رو دارم....
حالا منی که با این همه شوق و اشتیاق بزرگ شدم ، که آره یه روز میرم اونور آب و مهندسی کامپیوترم رو میگیرم ،می خواین با بعضی از این پسرای(....)مقایسه کنین؟
من چطوری باید بگم؟؟؟؟با چه زبونی؟؟؟به چه نحوی؟؟؟؟
که من با هر چی بدی دارم(از نظر هیچ کس من خوبی ندارم) بازم با همون بدی ها هم که شده با بقیه فرق دارم...
من هیچ وقت و به هیچ عنوان خودم و وقتم عمرم رو نه صرف کارای بیهوده و بی معنی کردم و می کنم نه اینکه میگذارم کسی وارد زندگیم بشه که نه لیاقتم رو داشته باشه و نه اینکه اون چیزی باشه که من همیشه تو ذهنم داشتم...
آره میدونم چون 16 سالمه حرومه بخوام این جوری حرف بزنم...باید برم بمیرم چون 16 سالم بیشتر نیست...
منم تو همچین سنی به خودم اجازه عشق و عاشقی رو نمی دم... چون کسی نمی تونه بفهمه میلاد کیه... ولی به هر حال هر کسی تو یه سن خاصی به یه سری عوامل نیاز داره...اما این رو خوب بدونین که نه با تحقیر چیزی درست میشه، نه با محدود کردن،نه با مثلا مچ گرفتن، نه با تهمت زدن و نه با هیچ چیز دیگه ای....
مطمئن باشید هر کسی هر غلطی دلش بخواد می تونه بکنه...و در مقابل می تونه به نوبه خودش بهترین باشه...
و آدم تا خودش چیزی رو نخواد هیچ چیزی رو نمی تونین بهش تحمیل کنین..
نمی خواد من رو دلداری بدین که آره هر هر کس هر کاری داره می کنه به نفع تو هست و هیچ کس بدی تو رو نمی خواد و .....
اگه شما اسم این رو میگذارید دلسوزی...
من دلسوزی نمی خوام((فقط همین رو من نمی دونم باید چطوری ثابت کنم))
یه کم فکر کنین....میلاد رو ببینید نه میلاد ها رووووووو.....
چرا نمی خواین فقط من رو بشناسید....
پس یا فقط من رو بشناسید یا اگه نمی خواین میلاد رو تو ذهنتون مرده حساب کنید.
تا...
-------------------------------------------------------------
Milad posts at | 12:33:00 PM| # | Talk 2 Me :
_______________________________________________________